نمایش بزرگترها در سالن Comedia
نمایش برای سه سال به بالا بود . بچه ها رو ردیف اول نشونده بودند تا خوب به نمایشٍ خودخواهی بزرگترها بخندند . من یک دختر زیر دو ساله رو هم دیدم که وسط دو تا خواهر دیگرش که سه تایی شون شیر به شیر بودند نشسته بود و بیم اون میرفت بپره وسط صحنه و عروسک رو از دست بازیگرا بخواد بگیره ! شگفتا که فقط تماشا میکرد و حتا به موقع می خندید !
این بچه ها، همان زیرکانٍ ابله !
و بزرگترها، با آن بلاهتهای مثلن زیرکانه ...
...
خنده های چشم آبیهای کوچولو منو یاد صدای خنده ی موتسارت مینداخت در تماشاخانه جادوی گرگ بیابان.
بی غش ... بی دریغ ... غش غش
....
من و فیروزه ای همــــــصدای بچه ها میخندیدم اما از قیافه آدم بزرگها ی دیگه نمیشد فهمید که تحت چه تاثیری اند .
فقط از تشویقهای طولانی و مکررشون در پایان نمایش میشد فهمید که با اینکه هیچ نخندیدند اما پسندیدند.
شایدم ما خارجی ها چون فکر میکردیم این خودخواهی، جنسش آلمانیه ...
... و ما زیر سقفٍ خارج داشتیم به صاحب خانه می خندیدیم .
[گل]